چه تفاوت چند هفته ای می تواند ایجاد کند.
دو هفته پیش، من در مورد نحوه نشستن در دفتر متخصص تغذیه، Trish Krause نشسته بودم، جایی که او شاخص توده بدنی (BMI) را برای من گذاشت و ما بحث کردیم که چگونه احساس کردم، چگونه با چند چیز ناامید شدم با پیشرفت من و چیزهای دیگر.
به طور خاص، اعداد از شاخص توده بدن من کمی ناراحت شدند. آنها خیلی از من ناراحت نبودند چون من مقدار زیادی سهام را به شاخص شاخص توده بدن وارد نمیکنم، یا معتقدم که این انجیل است. آنها مرا ناراحت کردند چون واقع گرایانه بودند. آنها حقیقت سخت بودند. آنها کاملا منعکس کننده این بودند که چگونه خودم را با تمرینات خود تقلب کردم وقتی که به تغذیه و عادات غذا رسیدم.
حقیقت این بود که آنها چهره ای را که من به آن نیاز داشتم گرفتم.
و اعتماد به Trish، که بیمار، مهربان و متقاعد کننده بود، و همچنین حامی.
آنچه که در آن روز یاد گرفتم این بود که من درصد مشخصی از چربی بدن را حمل می کردم و یا مقدار چربی بدون چربی را روی چارچوب خودم نگه داشتم. من متوجه شدم که وقت آن رسیده است تا عادت های بد من را رد کنم. من همچنین کمی درباره ی خودم آموختم
در آن روز دفتر Trish را ترک کردم و بسیاری از تحقیقات را انجام دادم. در ابتدا، من خیلی پایین بودم. اما پس از آنکه من شروع به فکر کردن به چیزها کردم، متوجه شدم که این یک قدم مهم دیگر در این فرایند است که من را به بهترین شکل زندگی من تبدیل می کند. هدف کوتاه من، سالم بودن است، اما هدف بلندمدت من این است که تا زمانیکه من 50 ساله به بهترین شکل از زندگی ام بپردازم. PS، من راهی برای رفتن دارم.
بنابراین آخر هفته من تصمیم گرفتم که دروغ گفتن به خودم را متوقف کنم. من تصمیم گرفتم که توجیه انتخاب مواد غذایی ضعیف من را متوقف کنم، و تصمیم گرفتم با خوردن غذا خیلی بیشتر متمرکز شوم. من قول دادم Trish که تصاویر و اطلاعات او را در مورد تمام عادت های غذایی من برای یک هفته کامل ارسال کنید.
آن روز شنبه شروع کردم.
خوردن تمیز که آخر هفته اول برای من بزرگ بود. من یک لیست مواد غذایی را با توجه به تعدادی دستورالعمل که Trish به من ارائه کرده بود، کنار گذاشتم. برای چند روز اول غذا و تنقلاتم را برنامه ریزی کردم و آن را به یک T رفتم.
ماهی، سیب زمینی شیرین و سبزیجات بیشتری جایگزین ساندویچهای زیردریایی، Doritos و پیتزا شد. و لرزش ها و پروتئین ها هر روز تبدیل به بخشی از غذا می شود. به طور خاص، من در طول دو هفته گذشته، بعد از ظهر، هر روز در روز بعد از ظهر از یک مخلوط انبه و آهک اسفناج لذت بردم.
تقریبا تمام نان ها را از بین می برم، مطمئن هستم که سبزیجات را با هر وعده غذایی، من عاشق سوشی شده ام، و من حداقل یک لیتر آب در روز نوشیدم.
در بالای آن، با شروع این شنبه پس از دیدار با Trish، من در 11 روز 11 بار کار کرده ام. مربی من، فارم رامشاهوی از Visionary Fitness، آموزش هایی را که من در مورد آن ها قبلا نوشته ام، برای من انجام دادم که برای روزهای غیر آموزشی استفاده می کنم. نه تنها این، اما او و من سخت تلاش کرده اند و حجم کار را افزایش داده اند، تا نتایج عالی.
نتایج تقریبا فوری بود. من به سرعت کاهش چند پوند، سطح انرژی من شروع به افزایش و من احساس گرسنگی بین وعده های غذایی بود. و این فقط آغاز ماجرا بود.
من سرم را پایین نگه داشتم، به سختی کار کرده و خوردم و همچنین در طول زندگیام برای اولین هفته زندگی می کردم، همه چیز را به Trish گزارش دادم.
در هفته دوم، پیراهن های من بسیار ملایم تر بود، چون نفخ من به طور قابل توجهی کاهش یافته بود.
Trish از من دعوت کرد که مجددا به دفتر او در این مرکز بهداشتی یکپارچه بهداشتی یکپارچه در خیابان انتاریو در این هفته گذشته مراجعه کند، در آنجا دوباره به مقیاس های او پرش کردم تا ببینم چطور پیشرفت کرده ام.
Trish بلافاصله در مورد ظاهر فیزیکی من نظر داد. چشم من خیلی کمتر خسته، پوست من سالم تر و چهره من نازک تر.
به نظرم، اعداد به داستان گفته اند. نتایج BMI من نشان داد که کاهش 5 درصد در چربی بدن، افزایش وزن بدون چربی من است که به معنی افزایش توده عضلانی و افزایش حجم بدن من است. من هم پنج پوند بودم
باز هم این اعداد فقط اعداد هستند، اما داستان آنها را نمی توان انکار کرد. کار سخت من، توجه به خوردن غذا و افزایش فعالیت بدنی، متابولیسم مبهم من را بیدار کرده و نتایج اولیه بسیار موثری را به وجود آورده است.
در حال حاضر وارد سومین هفته من پیدا کردم که انتخاب های بهتر زمانی که به غذا می آیند و انگیزه بیشتری داشته باشم، تا زمانی که این حرکت را ادامه ندهم.
شاید مهمتر از همه، من خودم ثابت کرده ام که می توانم با خودم صادق باشم و می توانم برخی از گزینه های غذایی فقیر اما خوشمزه را که من برای مدت طولانی آن را اجتناب کرده ام، انکار کنم.
درهم و برهم ساختن شمع، گل و یا حاشیه . فرش و تابلو فرش در انواع طرح آمده است. اما اگر آنها که چه به ذهن وقتی که شما تصور مد لباس نه، پس از آن دوباره فکر کنید.
در Marni نشان می دهد پاییز / زمستان در اوایل سال جاری مهمانان در انبوهی از فرش های قدیمی نشسته بودند. برای سالگرد 50 رالف لورن نشان می دهد بهار / تابستان، مدل های راه می رفت پایین راه باریک و گربه ساخته شده از یک درهم آمیخته از فرش. طبقه در سبک چاپ شده بود فرش الگو در چوپان زن، با یک مدل لباس پوشیدن و چه مانند یک فرش از مد افتاده به یک minist نگاه کرد، در حالی که یک فرش تشکیل می دهند پس زمینه، آرم مارک به نمایش پاییز / زمستان سال گذشته Balenciaga به است.
گذشته نگر برای آنی آلبرز، طراح پارچه و لباس باوهاوس آموزش دیده، تا در تیت مدرن، که شامل فرش را باز کرد. حرص و ولع خوردن طراحان، چه آگاهانه و چه دادم، به نظر می رسد کار مرجع آلبرز به تازگی از کالوین کلین پاییز / زمستان راف سیمونز است مجموعه های زنجیره ای بالا خیابان زارا، نفوذ خود را بزرگ، با لبه های خام و راه راه intarsia حکم است. پل اسمیت مجموعه طراحی کرده است این فصل را با کار آلبرز را به عنوان الهام بخش اعلام شده آن.
و همچنین الهام بخش لباس، فرش است که با داشتن یک لحظه مد در حق خود، که روابط را به تجدید حیات گسترده تر از صنایع دستی. مدیر خلاق لوو، جاناتان اندرسون، است یک طراح رهبری این رنسانس، دیدن صنایع دستی به عنوان "پادزهر به رسانه های دیجیتال" .
با این حال، آن را در بخشی به لطف رسانه های دیجیتال که فرش ممکن است پیدا کردن عشق خیلی با بسته مد است. در این دوره ای که ما شاهد به خانه های تاثیرگذاران، که به ارسال تجهیزات از طریق عکس های سلفی آینه یا گرفتن "shoefies"، در . فرش باعث می شود یک پس زمینه مناسب بنابراین جای شگفتی نیست که در سال گذشته یکی از فرش به طور خاص - یک آیتم Scandi می سبک از La Redoute - به فروش می رسد دوباره و دوباره، حتی meriting حساب نمایش مشخصات عمومی خود را، به لطف آن پیدا کردن نفع با جمعیت مد.
I've always wanted to put a railway in one of my crime novels. My grandfather was a train driver, working on the famous Great Western Railway, and the Peak District where I live is full of relics from the age of steam. From decaying signal boxes to the impressive Headstone viaduct, these landmarks are a reminder of how ubiquitous train travel once was. I utilised one Victorian tunnel as the location of the crime in my latest novel, The Shrouded Path.
Rail journeys have an enduring appeal in fiction. Children's classics may romanticise the practicalities of train travel, but have nurtured a love of railways in generations of readers. Distance or comfort isn't necessarily important: you can get as much enjoyment from reading of a short trip through the English suburbs as a journey across Europe on the Orient Express. And rail journeys can also shape a narrative, with the compartmentalised world of a train carriage providing the perfect opportunity for a locked-room style mystery.
How to narrow a list down to10 fictional rail journeys? My choices below reflect the novels where I'd not only immersed myself in the story but also travelled in my mind alongside the characters.
1. The Man Who Watched the Trains Go By by George Simenon, translated by Sian Reynolds
Many of us have watched a train pass and felt the urge to join its passengers on a trip into the unknown. Alongside his Maigret crime novels, Simenon wrote a number of psychological studies, his romans durs. In this dark and disturbing book, Dutch office worker Kees Popinga steps on to a Paris-bound train having committed one murder, ready to embark on a spree of violence.
2. Dombey and Son by Charles Dickens
Dickens largely ignores the railways in his books until Dombey and Son, a strange omission given that the author himself was a victim of the Staplehurst train accident of 1865. Dickens is clearly appalled by the destruction caused by the advent of rail travel. A bereaved Dombey, mourning the loss of his son, draws parallels between swiftness of Paul's death and the speed of the train hurtling through the countryside, monstrously sweeping away everything in its path.
Queen Victoria is largely credited with starting the popular tradition of brides wearing white to their weddings after she selected a gown made of silk, satin, and lace to wear while saying her vows to Prince Albert. According to Vogue, Victoria picked the white shade not to symbolize her purity, as the tradition usually insinuates now, but because she wanted to highlight the lace on her dress to greater effect. The stylish queen also had some bridal demands: no one else could wear white at her wedding and she had the pattern for her wedding dress destroyed after the dress was made so that it couldn’t be replicated.
When Queen Elizabeth — then Lady Elizabeth Bowes-Lyon — married Prince Albert, the Duke of York (later King George VI), in 1923, she wore a wedding ensemble that definitely reflected the times. Her pearl and silver thread embroidered silk crepe moire (a fabric with a ripply effect) gown was designed by Madame Handley Seymour and had a dropped waist. The flapper-esque British royal wedding dress was perfectly complemented by a delicate Juliet lace cap.
درباره این سایت